دخترکان آرامند
آرامند و یک دنیا هیاهو را در پشت چشمهای آرامشان پنهان کرده اند
دخترکان می بینند
دخترکان می فهمند
وقتی کوچک اند همه خود را در دستان گرم پدر قایم می کنند تا آزاری نرساند آنان را زمانه
دخترکان معنی نگاه ها را می فهمند
مفهوم لبخند ها را درک می کنند
دخترکان آرام فوت میدهند قاصدک را
آنان می دانند که تارهای نازک قاصدک که با پود آرزوهایشان گره زده اند را طوفان می شکند و با خود می برد
و برگ نازک دلشان، زود تاب می خورد در هوای دلبستگی
وگاهی خیلی زود می خشکاند برگ دلشان را پاییز بی رحمی ها
دخترکان آب اند...
زلال و جاری، گاهی سنگ ریزه های مسیر موسیقی می سازد از صدایشان...
دخترکان رحمت اند، هستی بخش
جان می دهند زمین خشکیده زندگی را
دخترکان معصوم اند
انگار قفل دلشان با هر سنجاقی باز میشود وگاهی فرو میرود در دلشان سنجاق هوس رانی ها
دخترکان امانت اند، فرقی نمی کند در کدام خانه و خانواده باشند، دخترکان امانتی هستند که جان ها و خون های زیادی آنان را به سلامت سپرده اند به دست روزگار...
دخترکان امانت اند از آنانی که ...
نجوا...................................................................
آآآی پسران سرزمین من...
شما چه؟
امانت دار خوبی بوده اید برای دخترکان سرزمینتان؟؟؟
شما که معنای خیانت در امانت را خوب می دانید...